ما زین ستوران بس لگدها خوردیم.

ساخت وبلاگ
شما را نمی دونم،ولی من خوب یادمه که چطور زیر گذر لوطی صالح ...
همه از حول حلیم افتادن توی دیگ و شنیدم که یکی از میانه میدان ول معطلان پرسید و گفت« خب که چی» و بی اصل و نسبی پاسخ داد و گفت...هیچی!
اون روز همه شنیدن و کسی نفهمید که هیچی یعنی چی؟
اونایی که فهمیدن و پرسیدن که هیچی یعنی چی،همه شدن نوه قصیر و اسیر خاک و زخم و درد و تنهایی!
اوناییم که نفهمیدن و یا فهمیدن و براشون صرف نداشت که بپرسن یعنی چی،همه شدن تخم و تره آبمنگل و دربند تیپ و دکور و ویترینِ مکتب و حجره و دانشگاه،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز هدفمندی دموکراتیک و عدالت طلبانه در فعالیت سیاسی مایه ریشخند اپوزیسیون است،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز نیروهای چپ با افتخار در انتصاباتی شرکت می کند که یک فرد امنیتی کاندیدای آن است،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز حجره داران سیاسی و مذهبی و فرهنگی از درون و برون انتر و منتر نظام سفله پرور شده اند،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز تحلیل جامع و مستدل و عینی از موقعیت اجتماعی و وضعیت سیاسی خود نداریم،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز توان و نیرو و امکانات مادی و معنویمان را صرف حل و فصل مشکلات فرعی می کنیم،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز قادر به تشخیص دوست و دشمن خود نیستیم،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز پیت حلبی به قیمت زر می خریم و بشکن می زنیم،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز بالا دستیهای زیبا کلام هیچگونه حقی برای اسیران ما قائل نبوده اند،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز تاجزاده برای یک عذرخواهی شفاهی،خانواده قتل عام شدگان را گزینش می کند،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز نیروهای ترقی خواه دَم از آزادی بیان و حقوق شهروندی می زنند و رَسم بندگی ترویج می کنند.
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز خروسا زیرابرو ور میدارن و گیساشون و دم اسبی و گوجه میکنند،
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز مرغا شدن ظرفای یه بار مصرفء بخور و بکن و حال کن و درررر رو!
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز اشغالگران در لباس ِعلی- قرآن بر سر ِ نیزه می کنند و زر و زور و تزویرشان شده حجت ِ هر کاری؟!
پس دیگه چه جای شکوه و گلایه که امروز نیروهای ترقی خواه دَم از آزادی بیان و حقوق شهروندی می زنند و رَسم بندگی ترویج می کنند.
پ.ن.
درست و غلط شدیم همون هیچی که آغا روز اول گفت!
دهه شصت به آچمز گذشت...
به هفتاد رسیده و نرسیده رفتیم کیش و مااات دهه هشتاد شدیم!
حالا در ابتدای دهه پایانی قرن سیزده،مائیم و کشکول خالی!
اون از دین و آئین و اخلاق و مرام و معرفتمون ...
اون از کمال و جمال و جلالمون...
اون از رهبر و رئیس دولت و وزیر و وکیل مردممون...
اون از امنیت اجتماعی و مناسبات سیاسی و فرهنگی و خانواده گیمون ...
اون از دکتر و مهندس و معمار و نقاش و نقال و بقال و مطرب و هنربندامون ...
اون از اداءاصولمون که پس و پیششم رو شده ...چه برسه به دست ش!
حالام که واسه خالی نبودن عریضه هی دم از فردیت و من و منتر و عنتر میزنیم و تو سر کلهِ هم تا سحر چه زاید؟

آفاق...
ما را در سایت آفاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafarabado بازدید : 60 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 18:22