آشنایم با مزاح و مزاج و مجاز شما.

ساخت وبلاگ
ظرف یا مظروف،
صورت یا سیرت،
نظری یا عملی؟
اینکه کی هستیم و کجائیم و تابع کدام فکر و احساس و منطقیم،یا در پی چه آرمانشهری هستیم،مهم نیست،مهم اینست که در وادی عمل چه میکنیم و چگونه!؟ 
پس فرقی نمی کند که دو خط بنویسی یا دوکیلومتر،چرا که هر نوشته ای مثل آآآب،خواننده خودش را می یابد.
نوشتن سمفونی دل و ذهن بیقرارست،نوشتن همآغوشی در بستر کلماتست،نوشتن ثمره پرسش و پاسخ و رزم و بزم خطیب و مخاطب است.
بنابراین وقتی نمیدونی و سردرنمیاری،که دس کی تو جیب کیه و کی داره کی و میکنه از پس و پیش،راهی نداری جز اینکه خوب نگاه کنی و فکر،آنگاه بجای چند و چون کردن نابجا و ایراد گرفتن بی دلیل،وقت و حروم نکنی و فاش و صریح و مشخص سوال کنی،سوال نکنی،بی چراغ تو تاریکی راه گم میشی!
گم که بشی،دیگه هست و نیستت،پیدا هست و نیست،اونوقت غلط غلوط خط خطی میکنی و ثبت و سند،برابر اصل می زنی و کلمه بخاطر را بخاط می نویسی و می شود را شود می نویسی و از قلم ذهنت می افتد که وقتی نام و شهرت مخاطبت را تیتر میکنی،نباید از فعل بعضی ها استفاده کنی و اشتباه اولت را با کلمه یارو باز تولید میکنی و از یاد میبری که اعتبار هر متنی بستگی به درست نویسی و ریتمیک بودن آوای کلام و محتوای پیام خطیب دارد،نه اینکه بعضی ها چقدر ازخودشان متشکرند و بعضی ها چقدر خودکم بین و بزرگ بینن،نه اینکه من کی هستم و تو کی هستی،نه اینکه من این شأنیت* را از کجا برای خودم قائلم و تو برای خودت قائل نیستی،هرچند من شأنیتی برای خودم قائل نیستم،که اگر بودم با شما امیر ایرانی همکلام نمیشدم،من کجا شأنیت کجا؟هویتی اگر دارم،رهین لطف و بذل و بخشش شما است که یه روز شریعتمداریم و روز دیگر نوریزادی هستم با رفتار دلقک گونه که از راه جاسوسی و خبر چینی برای رئیس دپوی سیار کلانشهر امرار معاش میکنم،شما هم که هویت رشک برانگیزتان امیر ایرانی و معرفتتان مُعَرف داریوش و کوروش و ‌اخلاقتان مروج ادب اصیل پارسی و زبانتان مبلغ زردتشت پیامبریست که شعار پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک،سرلوحه عملش بود!؟
دارم فکر می کنم شریعتمداری و نوریزاد چقدر بدبخت شدند که امیرایرانی آنها را با بابکی که من باشد همسنگ میکند،من که بشخصه از این همسنگی خشنود نباشم،اعتراضی هم ندارم.
دارم فکر می کنم مهم نیست که امیر ایرانی مرا چه فرض می کند و گُل می خواند یا گُه،مهم این است که من هر کدام باشم یکتا و یگانه و بی همتا و بی نظیر بوده و هستم و خواهم بود،دردم از اینست که شما که هویتتان معلوم و نان از دسترنج خود میخورید و نام امیر ایرانی برخود نهاده اید،چرا قدر و منزلت امیر ایرانی را ارج نمی نهید؟
در هر حال از منظر نگاه من،خطیب و مخاطب دو کفه سنجش و تراز کالاییند که،خطابه و متن نام دارد.خطیب با کلمه و جمله برای مخاطب فضا و مکان میسازد و مخاطب را به موقعیتی نو فرامیخواند! 
مخاطبی که متن را میخواند،خود خطیبی ست که میتواند نظر و دیدگاهش را از فضا و مکان و موقعیتی که در متن دیده عیان کند،توضیح و تبیین و پرسش کند.اصطلاح رایج و ادبیش را حتما شنیده اید،«نقد و نقادی»من با چند و چون و چرایی و نقد موافقم،ذات و جوهر نقد راه گشاست،بنابراین گفتن ندارد که کنش و واکنش حق طبیعیِ خطیب و مخاطب است! 
اما فراموش نکنیم که همانطور که قبلا گفتم:هر بازی یه قاعده ای دارد‌،هر قاعده ای یه روشی و هر روشی یه راهی و هر راهی یه مقصدی،هر مقصدی یه مکانی و هر مکانی و یه فضایی و هرفضایی یه کلامی،هر کلامی یه منطقی و هر منطقی یه اصل و اساسی! 
یعنی شتر سواری دولا دولا نمیشه،یعنی شریک دزد و رفیق قافله نمیشه؛
یعنی هم توبره و هم آخور نمیشه! 
الغرض همه اینا رو گفتم که بگم: 
من و شما میتوانیم به پیروی از اعلامیه حقوق بشر و حق آزادی بیان و ادیان، 
مسلمان، مسیحی،یهودی و غیروذالک باشیم، 
ولی اجازه نداریم که به یکدیگر توهین کنیم! 
چرا که هم از منطق انسانی و برادری به دورست و هم نافی پیام زردتشت است!
ختم کلام،باقی بقا.
نقد و نظر و انتقاد و ابهام و سوالتان را واضع و مشخص طرح کنید،بقدر توان منت گذارم و شاکر.از من گفتن بود که گفتم،خود دانید. 
پ.ن .
می توانستم عصبانیت بی دلیل و حرف بی اساستان را نشنیده بگیرم و بگویم جواب ابلهان خاموشیست،می توانستم بخود یار آور شوم که سخن چِرت و پِرت زیاده،شنونده باید فهم کلام و پیام کند،می توانستم بی خردی کلامتان را پیرهن عثمان کنم و از جاده عدالت خارج شوم و فغان نمایم:آنکه به ما*نریده بود،کلاغ دهان دریده بود،
میتوانستم به پیروی از ادب اصیل ایرانی چشم بر هم بگذارم و دهان به یاوه باز کنم که:
مَخرج گَندِ جَهنَم،دَهَنَش 
مَحشَر رِشک و شِپِش،پِیِرهِنش‌.
می توانستم...
می توانستم...
می توانستم...
بااینحال گوشم و دادم دست منش دمکراتیکم و آن کردم که باید...امیدوارم که مکدرتان نکرده باشم.
*من شأنیت خود را از اعتقاد و فکر و عملم میگیرم،باورندارید،لازم است بگویم که از ۲۷ تیر که مصدع اوقات شما و دوستان اخبار روز شدم،۱۷ یادداشت کیلومتری نوشتم که به ارزش و بی ارزشی محتوای آن کاری ندارم ...حرفم چیز دیگریست،حرفم اینست که اگر همه ۱۷ یادداشت کیلومتری را جز به جز تصحیح کنید و کنند،بعید می دانم که ۱۷ غلط املایی و غیر و ذالک پیدا کنید و کنند،که این برای من شأنی می آورد که ارزش دارد.
*ماااا،یعنی من و ایمان و امید و آرمان.

آفاق...
ما را در سایت آفاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafarabado بازدید : 95 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 18:22